فشرده اى از زندگانى امام رضا عليه السلام
زادگاه
هشتمين پيشواى شيعيان امام على بن موسى الرضا عليه السلام در مدينه ديده به جهان گشود.
كنيه
ابوالحسن و ابوعلى
لقبها
رضا، صابر، زكى ، ولى ، فاضل، وفى ، صديق، رضى ، سراج الله، نورالهدى ، قرة عين المؤمنين، مكيدة الملحدين، كفو الملك، كافى الخلق، رب السرير و رئاب التدبير.
مشهورترين لقب
مشهورترين لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب اختصاص اين لقب گفته اند: «او از آن روى رضا خوانده شد كه در آسمان خوشايند و در زمين مورد خشنودى پيامبر خدا و امامان پس از او بود. همچنين گفته شده: از آن روى كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سرانجام، گفته شده است: از آن روى او را رضا خوانده اند كه مأمون به او خشنود شد.
مادر امام
در روايتهاى مختلفى كه به ما رسيده است نامها و كنيه ها و لقبهاى ام البنين، نجمه، سكن، تكتم، خيزران، طاهره و شقرا، را براى مادر آن حضرت آورده اند.
زادروز
درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنين وفات آن حضرت اختلاف است.
ولادت آن حضرت را به سالهاى (148، 151 و 153 ق) و در روزهاى جمعه نوزدهم رمضان، نيمه همين ماه، جمعه دهم رجب و يازدهم ذى القعده آورده اند.
روز شهادت
وفات آن حضرت را نيز به سالهاى (202، 203 و 206 ق) دانسته اند.اما بيشتر بر آنند كه ولادت آن حضرت در سال (148 ق) يعنى همان سال وفات امام صادق عليه السّلام بوده است؛ چنان كه مفيد، كلينى، كفعمى، طبرسى
صدوق، ابن زهره، مسعودى ، ابوالفداء، ابن اثير، ابن حجر، ابن جوزى و كسانى ديگر اين نظر را برگزيده اند.
درباره تاريخ وفات آن حضرت نيز عقيده اكثر عالمان همان سال (203 ق (است.
بنابراين روايت، عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال مى شود كه بيست و پنج سال آن را در كنار پدر خويش سپرى كرده و بيست سال ديگر امامت شيعيان را برعهده داشته است.
اين بيست سال مصادف است با دوره پايانى خلافت هارون عباسى ، پس از آن سه سال دوران خلافت امين، و سپس ادامه جنگ و جدايى ميان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سرانجام دوره اى از خلافت مأمون.
مادر حضرت رضا عليه السلام
نامهاى مادر امام
مادر امام رضا عليه السلام، بانويى به نام ) تُكتَم ( از اهالى نوبه است كه پس از ورود به خانه موسى بن جعفر عليه السلام، وى را ) نجمه (ناميده اند.
در كتابهاى تاريخى ، از وى با نامهاى) سُكَن، خيزران، صقره، اروى ، ام البنين و طاهره ( نيز ياد شده است كه اينها احتمالاً القابى است كه به مناسبتهاى گوناگون، به وى داده اند. مثلاً سُكَن از مادّه ( سكون ) به مناسبت وقار آن مخدَره، و خيزران ( كه نام تركه هاى سرخ رنگ بوته اى است) به مناسبت اندام ظريف وى ، و نجمه به دليل نورانيت او، و صقره ( باز ) به جهت تيزبينى و همت والاى آن بانو، و ام البنين به تفألِ آوردن فرزندان، و طاهره به دليل حصانت و پاكى وى از دنائت بوده است.
سيره عملى و اخلاقى امام هشتم عليه السّلام
بى گمان ديده گشودن بر آفتاب كارى ناشدنى است، چونان كه پريدن در آسمان بلند.
شناخت خدايى مردان برخاسته از بوستان عترت، نه براى هر بال بشكسته اى شدنى ؛ چه آنان كه بر آفتاب ديده گشوده اند جز سايه مژگان خويش نديده و آنها كه در آن آسمان پريده اند جز شكسته بالى خويش را نيافته اند.
با اين همه شايد بتوان ديده بر پرتويى از آفتاب كه بر زاويه اى تابيده است دوخت و در آن نشانها از حقيقت نور يافت كه نور، همه يك گوهر است.
با چنين اعترافى به يكى از جنبه هاى پند آكنده حيات امام روى مى كنيم و دست كوتاه خويش را به درياى ناشناخته كرانه «خوى ستوده امام» فرو مى بريم تا مرواريدى چند برگيريم و فراروى گذاريم:
عبادت امام
براى آنان كه بودن را مفهومى جز بنده بودن ندانند، پرستش نه يك «تكليف»، بلكه معناى زندگى و راز جاودانگى است. در نگاه آنان خدا پرستيدن نه يك واجب است كه بايد از سر گذراند و برائت ذمّه حاصل كرد، بلكه شهد شيرينى است كه بايد چشيد و در آن روح بودن و ماندن را يافت.
از اين روى ، اگر درباره خداپرستى اين گونه كسان كه امام پيشاپيش همه آنان است سخنى گفته شود سخن از «اندازه عبادت» نيست، بلكه سخن از «چگونگى » است. آنان بنده بودن را مايه افتخار، بندگى كردن را مايه سربلندى ، و سر فرود آوردن در برابر خواست آشكار و پنهان خداوند را اساس سرافرازى شمرند.
اين معناى سخن هشتمين امام است كه گويد: به بندگى خدا افتخار مى كنم.
همين حقيقت است كه بدخواهان او را ناخواسته بر آن مى دارد كه اعتراف كنند او پرستشگرترين همه زمينيان است و در ميان همه فرزندان عبّاس و على عليه السّلام بافضيلت تر، پرهيزگارتر، ديندارتر و شايسته تر از او نديده اند.
در پرتو توجّه به چنين برداشتى از مفهوم عبادت در نظر امام است كه مى توان براى خواندن هزار ركعت نماز در شبانه روز، سجده هاى طولانى پس از نماز صبح، روزه هاى مكرّر، شب زنده داريهاى پر رمز و راز و همدمى هميشگى با قرآن تفسيرى شايسته يافت، يا به درك حقيقت اين سخن نايل آمد كه كسى درباره آن حضرت مى گويد: (به خداوند سوگند مردى نديدم كه بيش از او از خدا پروا كند، بيش از او در همه اوقات به ياد خدا باشد، و بيش از او از خدا بترسد).گوينده اين سخن نه كسى از شاگردان او، بلكه فرستاده دستگاه خلافت؛ رجاء بن ابى ضحّاك است كه به عنوان گماشته مأمون به مدينه رفته است تا امام را زيرنظر گيرد و با خود به مرو برد. او در ادامه سخن خود مى گويد: «شب هنگام كه به بستر مى رفت بسيار قرآن تلاوت مى كرد، و چون بر آيه اى كه درآن يادى ازبهشت يادوزخ بودمى گذشت مى گريست وازخداوندبهشت مبخواست واز آتش به او پناه مى جست... چون ثلث آخر شب فرامى رسيد از بستر برمى خاست و به تسبيح و تحميد و تهليل و استغفار مى پرداخت. پس از آن مسواك مى كرد و سپس به نماز شب مى ايستاد. او نماز جعفر طيّار را چهار ركعت به جاى مى آورد و اين ركعتها را در شمار ركعتهاى نماز شب مى آورد.
امام براساس همين برداشت هماره با قرآن همدم بود و به گفته ابراهيم بن عباس حتى سخن او، پاسخهايى كه
مى داد و مثلهايى كه مى آورد همه برگرفته از قرآن بود و كتاب الهى را هر سه روز يك بار ختم ميكرد.
او خود در اين باره فرمود: (اگر مى خواستم قرآن را در كمتر از سه روز ختم مى كردم. امّا من به هر آيه اى كه مى رسم در آن مى انديشم و در اين امر درنگ مى نمايم كه درباره چه و به چه هنگام نازل شده و بدين سبب است كه آن را در سه روز ختم مى كنم.(
هم بر اين اساس است كه امام هر برتريى را به تقوا مى داند و حتى به ديگران نيز حق مى دهد كه اگر بتوانند بيش از او از تقوا بهره مند شوند از او برتر باشند، چونان كه در پاسخ مردى كه سوگند ياد كرد او بهترين مردم است، فرمود:(اى مرد! سوگند مخور، برتر از من كسى است كه بيشتر تقواى خدا داشته و در برابر او فرمانبردارتر باشد. به خدا سوگند هنوز اين آيه نسخ نشده است كه برترين شما پرهيزگارترين شماست).
همودر جايى ديگر نيز فرمود: (اى زيد، از خدا بترس كه آنچه بدان رسيده ايم تنها به كمك تقوا ميسّر شده است).
او همين تقوا، خداترسى و فرمانبرى را معيار و نشان شيعه بودن نيز مى خواند و به يكى مى گويد: (هر كدام از پيروان ما كه خدا را فرمان نبرد از ما نيست، و تو اگر از خدا فرمانبرى از ما خاندان هستى(.
زهد و ساده زيستن
روشن است آن كه با خدا چنين پيوندى جانمايه دارد ديگر دل در پى جز او نمى گذارد و جز اويى به ديده وى نيايد تا دلش از آن ياد كند. آن كه خدا را يافته و سراى لقاى او را مى شناسد سراى ناپايدار كنونى را جز باتلاقى نمى داند كه هر چه به درونش نزديكتر شوى رهايى از آن دشوارتر و مرگ و نيستى حتمى تر شود.
چنين است كه امام دنيا را سرايى آكنده از شرّ و بدى مى شمرد و از شرّ آن به خداوند پناه مى برد و راه رهايى را «زهد و پارسايى » مى بيند و مى فرمايد: (به وسيله زهد و بى رغبتى به دنيا نجات از شرّ دنيا را مى جوييم(.
محمّد بن عباد مى گويد: (رضا عليه السّلام در تابستان بر حصير و در زمستان بر پلاس مى نشست و جامه هاى خشن بر تن مى كرد و تنها هنگامى كه در جمع مردمان حضور مى يافت جامه رسمى مردمان ميپوشيد(.
يك بار سفيان ثورى او را ديد كه جامه اى از خز بر تن كرده است. او را گفت: (اى پسر پيغمبر! چه خوب بود لباس پايينتر از اين مى پوشيدى !» فرمود: «دستت را پيش آر». پس دست او را به گريبان خود برد و او ديد كه در زير جامه بوريايى بيش نيست. آنگاه فرمود:«اى سفيان، آن جامه خزبراى خلق و اين لباس ژنده براى حضرت حق است(.
اباصلت هروى نيز درباره آن حضرت گويد: )او غذايى ساده و خوراكى اندك داشت امام حتى زمانى كه رسماً وليعهد خلافت بود از همان زهد و پارسايى و ساده زيستى جدايى نداشت.)
شكايتى كه يكى از كنيزان خانه از وضع رفاهى و معيشتى دارد گواه اين حقيقت است. آن كنيز كه زمانى در خانه مأمون، اندكى در خانه امام رضا عليه السّلام و پس از آن در خانه عبدالله بن عبّاس بوده است اين سه دوره را چنين ترسيم مى كند:
)ما در سراى او (مأمون) در بهشتى از خوردنى و آشاميدنى و عطر و دينار بسيار بوديم پس از چندى مأمون مرا به رضا عليه السّلام بخشيد و چون به خانه او رفتم همه آن رفاه و خوشى را كه داشتم از دست دادم. در آن جا سرپرستى بر ما نظارت داشت كه ما را شب بيدار مى كرد و به نماز وا مى داشت و اين از هر چيز براى ما سخت تر بود و من آرزو مى كردم از خانه او به جايى ديگر روم، تا آن كه مرا به عبدالله بن عبّاس بخشيد و چون به سراى او رفتم چنان بود كه گويا به بهشت درآمده ام(.
برخورد با مردم
امام عليه السّلام در برخورد با مردمان چهره راستين اسلام را ترسيم مى كرد، آن هم در عصرى كه جلال و شكوه پوشالين دستگاه خلافت از اين آيين، سيمايى ديگر ارائه مى داشت.
نخستين نكته اين كه او ديگران را هم داراى ارزش انسانى مى دانست و از اين ديدگاه با آنان برخورد مى كرد.
ابراهيم بن عبّاس مى گويد: (هيچ نشنيدم و نديدم كسى برتر از ابوالحسن رضا عليه السّلام باشد. بر هيچ كس به سخن خويش بى مهرى و ستم روانداشت، سخن هيچ كس را نبريد، هيچ نيازمندى را بى پاسخ نگذاشت، پاى خود در حضور هيچ كس دراز نكرد، در پيش هيچ كس لم نداد، هرگز غلامان و وابستگان خويش را ناسزا نگفت، به گاه خنده قهقهه نزد، بر سفره غلامان و وابستگان خود مى نشست، بسيار در پنهان صدقه مى داد و به ديگران كمك مى كرد).
او حتى در برخورد با غلامان و خادمان هرگز حاضر نبود كرامت انسانى آنان را ناديده بگيرد و چيزى از حقوق آنان فرو گذارد. او حتّى در ريزترين نكته ها اين كرامت را پاس مى داشت.
ياسر خادم آن حضرت مى گويد: امام رضا عليه السّلام به ما فرمود: ( اگر بر بالاى سر شما ايستادم و در حال غذا خوردن بوديد بلند نشويد تا غذا خوردن را به پايان بريد). گاه يكى از ما را مى خواست و چون به او مى گفتند در حال غذا خوردن است مى فرمود: (بگذاريد تا غذايش را بخورد).
او هيچ اندرز گونه اى را كه با اصل كرامت انسان ناسازگار باشد نمى پذيرفت و همچنان بسادگى و دورى از تكلّف در برخورد با ديگران ادامه مى داد.
يكى از مردمان بلخ مى گويد: (در سفر امام به خراسان همراه او بودم. روزى سفره غذايى طلبيد وهمه خدمتكاران و غلامان را بر سر آن سفره گرد آورد. گفتم: جانم به فدايت، خوب بود براىاينها سفره اى جداگانه مى گستردى ! امام فرمود: خاموش! كه خدا يكى است، پدر و مادر در همه ما يكى است و پاداش هر كس نيز به كردارهاى اوست (.
او هرگز از برآوردن نياز ديگران روى برنتافت و چونان كه شيوه اين خاندان و سرشت امامان است گشاده دستى و بزرگوارى را به غايت مى رساند، و البته از آن پرهيز داشت كه در برابر دادن چيزى به ديگران و برآوردن كارى براى آنان كرامت انسانى را از ايشان بستاند.
داستان آن مرد خراسانى مشهور است كه چون از در راه ماندگى خود سخن به ميان آورد و از امام كمكى خواست تا پس از رسيدن به شهر خود آن را از جانب ايشان صدقه دهد، به او فرمود تا بنشيند، و پس از آن كه اطرافيان رفتند به اندرون رفت و بى آن كه به آن خانه بازگردد دست از فراز در درآورد و مرد خراسانى را خواست و دويست دينار به او داد و فرمود: «اين دويست دينار را بگير و خرج راه كن و عوض آن از طرف من صدقه هم نده. بيرون برو كه نه من تو را ببينم و نه تو مرا». چون بيرون رفت يكى پرسيد: فدايت شوم، كرم و گشاده دستى شما بسيار است، اما چرا از آن مرد روى پوشانديد؟ فرمود: (از بيم آن كه مبادا خوارى حاجت خواستن را بدان سبب كه حاجت او برآورده ام در چهره اش ببينم. آيا نشنيدى سخن رسول خدا صلّى الله عليه و آله را كه فرمود: آن كه نيكى خود به مردم را بپوشاند كارش برابر هفتاد حج است(.
مردى چنين گشاده دست است كه چون يكى به او مى گويد: مرا به اندازه مردانگى خويش عطا ده، در پاسخ مى فرمايد: (اين در توانم نيست)، و آن گاه كه او مى گويد: (مرا به اندازه مردانگى خودم عطا ده مى فرمايد: اين شدنى است(.
همين امام است كه چون تمام دارايى خود را در روز عرفه با تهيدستان قسمت مى كند و كسى مى گويد: چه زيان بزرگى كردى ! در پاسخ مى فرمايد: (اين زيان نيست، بلكه سود است. آنچه را به وسيله اش پاداش و بزرگوارى فراهم آورده اى زيان مدان(.
امام با آن همه گشاده دستى كه به جاى خود رواستـهرگز اين صفت شايسته را برابرنهاده اسراف و تبذير و ريخت و پاش نمى داند و از كوچكترين كوتاهى در اين باره نمى گذرد، چونان كه به گفته خادم آن حضرت ياسر، روزى كه غلامان ميوه خورده و نيمخورده آنها را دور ريخته بودند برآشفته به آنان مى فرمايد: (سبحان الله! اگر از آن بى نيازيد كسانى هستند كه به آن نياز دارند؛ آن را به كسى بدهيد كه نيازمند است(.
اين شخصيت متعادل است كه از سويى در برخورد با فروتران فروتنى مى كند و چون تنها مى شود فارغ از
كارهاى رسمى و دولتى اطرافيان خود از كوچك و بزرگ را گرد مى آورد، با آنان سخن مى گويد، با آنان همدم مى شود، و حشمت از خويش فرومى نهد تا با او همدم شوند؛ و از سويى در برابر آن كه خود را در ظاهر پرشكوه خلافت آراسته است سربلند و سرافراز مى ايستد و چون از او مى شنود كه دوست دارد جامه خلافت را بر تن او كند در پاسخ مى فرمايد: «اگر خلافت از آن توست تو را حقّ آن نيست كه جامه اى را كه خدا بر تنت كرده است بر تن ديگران كنى و اگر خلافت از تو نيست روا نيست آنچه را از تو نباشد به من دهى ». امام در برابر او موضع خويش در برخورد با خويشتن و هم در برخورد با دنيا را چنين ترسيم مى كند:
به بندگى خدا افتخار مى كنم،
... با بى رغبتى به دنيا، رهايى از شرّ دنيا را مى جويم،
... با دامن دركشيدن از حرامها نايل آمدن به سودهاى حقيقى را اميدوارم،
... و با فروتنى در اين سراى ، بلندى نزد خداوند را خواهانم
مقام علمي حضرت رضا (ع)
از متون اسلامي مي توان نتيجه گرفت كه آن حضرت عالم بما سوي الله، واسطة فيض اين عالم، معدن كلمات پروردگار، صندوق انوار الهي و خزينة علم خداوند متعال است. احتجاجات و مباحثات حضرت رضا (ع) با فرقه هاي مختلف در مجلس مأمون، مقام علمي آن حضرت را آشكار مي كند چنانكه بارها مأمون مي گفت: ما اعلم احداً افضل من هذا الرّجل علي وجه الارض.
هيچ كس را در روي زمين داناتر از حضرت رضا نمي دانم.
فريد وجدي در دايرة المعارف خود، در ذيل كلمة رضا مي گويد: «مأمون سي و سه هزار نفر از بزرگان طوايف و فرق مختلفه را جمع كرد و از آنان خواست كه لايقترين افراد را از ميان خود انتخاب كنند تا ولا يتعهدي را به او واگذار نمايد. همة آن سي و سه هزار نفر در علي بن موسي الرضا اتفاق نمودند.»
مقام عبوديّت حضرت رضا (ع)
در اين باب از حضرت رضا (ع) مطلبي نقل است كه مقام عبوديت آن بزرگوار را بر ما روشن مي كند. آن حضرت به دعبل خزاعي شاعر معروف عبايي داد و فرمود: (قدر آن را بدان كه در اين عبا هزار شب و هر شبي هزار ركعت نماز خوانده شده است)
آنان كه حضرت رضا (ع) را از مدينه به طوس آوردند، همه از كثرت عبادت و تضرع و انابه و زاري و تهجّد و مواظبت كامل آن حضرت در عبادت سخن گفته اند.
تواضع حضرت رضا (ع)
ياسر، خادم آن حضرت مي گويد حضرت رضا هميشه با خدمه و كارگرهاي خود غذا مي خورد و دوست داشت كه با آنها بنشيند و صحبت و درد دل كند. بعضي از ناآگاهان به اين كار حضرت ايراد مي كردند و حضرت مي فرمود: انّ الرب تبارك وتعالي واحد والاب واحد والام واحده والجزاء بالاعمال.
پروردگار، پدر، و مادر، يكي است و فضيلت فقط و فقط به كردار است.
ادب و اخلاق حضرت رضا (ع)
در باره اخلاق نیکوی امام رضا علیه السلام گفته اند: هرگزکلام کسى را قطع نمی کرد تا مگر شخص از سخن گفتن باز ایستد.
پاهایش را دراز نمىکرد و هرگز رو به روى کسى که نشسته بود، تکیه نمىداد. و حاجتى را که مىتوانست برآورده سازد رد نمىکرد. و هیچ کس از غلامان و خادمان خود را دشنام نمىداد. هرگز آب دهان بر زمین نمىافکند و در خندهاش قهقهه نمىزد بلکه تبسم مىنمود.
همچنین در کافى از خادمان امام رضا علیه السلام نقل شده است گفتند: ابو الحسن، صلوات الله علیه، به ما فرمود: اگر من بالاى سرتان بودم و شما خواستید از جا برخیزید، در حالى که غذا مىخورید برنخیزید تا از خوردن دستبکشید و بسیار اتفاق مىافتاد که امام بعضى از ما را صدا مىزد و چون به ایشان گفته مىشد آنان در حال خوردن هستند، مىفرمود: بگذاریدشان تا از خوردن دستبکشند.
ابراهيم بن عباس كه در مسافرت از مدينه تا طوس خدمت آن حضرت بوده است چنين مي گويد: نديدم به احدي ظلم كند، هيچ وقت كلام كسي را قطع نمي كرد، هيچ حاجتي را رد نمي نمود، پاي خود را مقابل احدي دراز نمي كرد و در مقابل احدي تكيه نمي داد، با هيچ كس سخن جسارت آميز سخن نمي گفت.
اخلاق امام (ع) در بيان روايات:
*او بسيار به مستمندان رسيدگي ميكرد.
*به دادن صدقه به ويژه در شبهاي تار و به صورت پنهاني بسيار مبادرت ميكرد.
*با خدمتگزارانش كنار يك سفره مي نشست و غذا ميخورد.
*هيچ فرقي ميان غلامان و اشراف و اقوام و بيگانگان نميگذارد مگر براساس تقوا.
*همواره متبسم و خوش رو بود.
*بهترين بخش غذاي خود را قبل از تناول براي گرسنگان جدا ميساخت.
*با فقرا مي نشست.
*در تشييع جنازه شركت مي جست.
*خدمتكاري را كه مشغول خوردن غذا بود به خدمت فرا نميخواند.
*با صداي بلند و با قهقهه هرگز نمي خنديد.
*رفع نيازمومنان و گره گشايي از ايشان را بر ديگر كارها مقدم مي داشت.
*قرآن زياد تلاوت ميكرد.
*با گفتارش دل كسي را نرنجانيد.
*سخن هيچ كس را ناتمام نمي گذاشت و نمي شكست.
*هيچ نيازمندي را تا حد امكان رد نكرد.
*پاي خود را هنگام نشستن در حضور ديگران دراز نمي كرد.
*در دادن افطاري به روزه داران كوشا بود.
*خويش را به بوي خوش معطر ميكرد بخصوص براي نماز.
*اگر غذايي از حد نياز زياد مي آمد آن را هرگز دور نميريخت.
ابراهيم بن عباس مى گويد: من هرگز نديدم حضرت رضا(ع) به كسى ظلم كند يا سخن كسى را قطع نمايد يا حاجت كسى را در صورت قدرت رد كند يا در مجلسى پاهاى خود را دراز كند يا به نشانه بى احترامى نسبت به كسى، تكيه دهد يا بندههاى خود را ناسزا گويد يا آب دهان خود را بيرون بريزد يا صدايش را به قهقهه بلند كند بلكه خنده آن حضرت تبسّم بود. وقتى براى آن حضرت سفره مىانداختند، تمام بندگان و خدمتگزاران خود، حتى دربانان و چوپانها را در سر همان سفره مىنشاند. خواب آن حضرت بسيار كم و بيدارى اش زياد بود و بسيارى از شب ها تا به صبح نمى خوابيد. روزه هاى مستحبى بسيار مىگرفت و هرگز سه روز روزه را در يك ماه ترك نمىكرد و مىفرمود كه آن روزه دهر است و آن روز پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر و چهارشنبه اول از دهه دوم هر ماه است . صدقات سرى آن حضرت بسيار بود و اكثرا آنها را در شبهاى تار- بدون مهتاب- انجام مى داد. هر كس گمان كند كه مانند آن حضرت را ديده است او را تصديق نكنيد. ابن ابى عباد، وزير مامون، شيوه زندگى امام(ع) را چنين يادآور شده است: "حضرت على بن موسى(ع) در تابستان روى حصير مى نشست و فرش او در زمستان نوعى پلاس بود، دور از چشم مردم جامه خشن مىپوشيد و هنگام رويارويى با مردم، لباس معمولى مىپوشيد تا خودنمايى به زهد، تلقى نشود."
عطر اخلاق امام(ع)، در نسيم شعر شاعران
ابونواس، از اديبان و شعراى معروف عصر امام رضا(ع) است.
وى كه در ادبيات و شعر، شهره و نامدار زمان خود بوده است، با تمام توان ادبى كه داشت، از ستودن امام(ع) اظهار ناتوانى كرد. ابن طولون مىنويسد،
برخى از اصحاب به ابونواس اعتراض داشته، چنين گفتند:
تو در باره شراب، كوه و دشت، موسيقى و ... شعر سرودهاى، تو را چه شده است كه درباره موضوعى مهم، يعنى شخصيت والاى امام علىبن موسى الرضا(ص) تاكنون چيزى نگفته و شعرى نسرودهاى؟ با آن كه معاصر امام نيز هستى و او را به خوبى مىشناسى.
ابونواس در پاسخ چنين گفت:
والله ماتركت ذلك الا اعظاما له و ليس يقدر مثلى ان يقول مثله
سوگند به خدا كه بزرگى او مانع اين كار شده است. چگونه كسى چون من، درباره شخصيتى چون او مدح تواند كرد.
آنگاه ابيات زير را سرود:
قيل لى انت اوحد الناسطرا فى فنون من الكلام النبيه
لك فى جوهر الكلام بديع يثمر الدر فى يدى مجتبيه
فعلام تركت مدح ابنموسى و الخصال التى تجمعن فيه
قلت لا اهتدى لمدح امام كان جبريل خاد ما لابيه
چكيده سخن او چنين است: از من نخواهيد او را بستايم، مرا توان آن نيست تا از كسى كه جبرئيل خدمتگزار آستان پدر اوست مدح گويم.
قصيدهاى به او منسوب است كه در مرو چون چشمش به حضرت رضا(ع) افتاد، آن را سرود و گفت:
مطهرون نقيات ثيابهم تجرى الصلاة عليهم اينما ذكروا
من لم يكن علوياحين تنسبه فماله فى قديم الدهر مفتخر
فانتم الملا الاعلى و عندكم علم الكتاب و ما جاءت بهالسور
امامان معصوم، پاكيزگان و پاكدامنان هستند كه هرگاه نامى از ايشان به ميان آيد، بر آنان درود و تحيت فرستاده خواهد شد.
كسى كه انتسابش به سلاله پاك على(ع) نرسد، در روزگاران داراى مجد و افتخار نيست.
به راستى كه شما در جايگاه بلندى قرار داريد و علم كتاب و مضامين سورههاى قرآن نزد شماست.
ابن صباع مالكى درباره حضرتش مىنويسد:
حضرت از مناقبى والا و صفاتى پسنديده برخوردار است. نفس شريفش پاك، هاشمىنسب و از نژاد پاك نبوى(ص) است.
بعداز جريان ولايتعهدى، روزى عبداللهبن مطرفبن هامان بر مامون وارد شد. حضرت رضا(ع) نيز در مجلس حضور داشت. خليفه رو به عبدالله كرد و گفت: در باره ابوالحسن علىبن موسى الرضا(ع) چه مىگويى؟
عبدالله گفت:
«چه بگويم در باره كسى كه طينت او با آب رسالت سرشته شده و ريشه در گواراى وحى دوانيده است. آيا از چنين ذاتى جز مشك هدايت و عنبر تقوا مىتواند ظاهر شود؟»
سخاوت حضرت رضا (ع)
در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است که گفت: مردى به ابو الحسن علیه السلام برخورد کرد و گفت: به قدر مردانگىات بر من ببخش. امام گفت: به این مقدار ندارم. مرد گفت: به قدر مردانگى خودم ببخش. امام فرمود: این قدر دارم. سپس فرمود: اى غلام دویست دینار به او بده.
همچنین نقل شده است که امام رضا علیه السلام تمام ثروت خود را در روز عرفه تقسیم نمود. پس فضل بن سهل به وى گفت: این ضرر است. امام فرمود: بلکه سود و بهره است. چیزى را که پاداش و کرامتبدان تعلق مىگیرد ضرر محسوب مکن.
کلینى در کافى به سند خود از الیسع بن حمزه نقل کرده است که گفت: در مجلس ابو الحسن علیه السلام بودم. مردم بسیارى به گرد آن حضرت حلقه زده بودند و از وى درباره حلال و حرام پرسش مىکردند که ناگهان مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و گفت: السلام علیک یا بن رسول الله. من یکى از دوستداران تو و پدران و نیاکان تو هستم، من از حجباز مىگردم و خرجى خود را گم کردهام و با آنچه همراه من است نمىتوانم به یک منزل هم برسم، پس اگر صلاح بدانى که مرا به دیارم روانه کنى که براى خدا بر من نعمتى دادهاى و اگر به شهرم رسیدم آنچه از تو گرفتهام به صدقه مىدهم. امام به او فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند. آنگاه دوباره با مردم به گفت
و گو پرداخت تا آنان پراکنده شدند و تنها سلیمان جعفرى و خیثمه و من مانده بودیم پس امام فرمود: اجازه مىدهید داخل شوم سلیمان گفت: خداوند فرمان تو را مقدم داشت. پس امام برخاست و به اتاقش رفت و لختى درنگ کرد و سپس بازگشت و در را باز کرد و دستش را از بالاى در بیرون آورد و پرسید: آن خراسانى کجاست؟پاسخ داد: من اینجایم. فرمود: این دویست دینار را برگیر و در مخارجت از آن استفاده کن و بدان تبرک جو و آن را از جانب من به صدقه بده. اکنون برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا. مرد بیرون رفت. سلیمان به آن حضرت عرض کرد: فدایتشوم بخشش بزرگى کردى و رحمت آوردى، پس چرا چهره از او پوشاندى؟فرمود: از ترس آن که مبادا خوارى خواهش را در چهره او ببینم. مگر این سخن رسول خدا را نشنیدى که مىگوید: صدقه در پنهانی با هفتاد حجبرابرى مىکند.
قضيهاي را كه كليني رحمه الله در اين باره نقل كرده است ذكر مي كنيم. راوي مي گويد: «با جمعي بسيار خدمت حضرت رضا بوديم كه ابن سبيلي آمد و چنين گفت: يابن رسول الله، من دوست شما و پدران شما هستم، نفقة خود را در راه حج گم كرده ام، نفقة راه به من عنايت كنيد، چون به خراسان رسيدم براي شما صدقه مي دهم زيرا آنجا مكنت دارم. حضرت رضا (ع) داخل اتاق شد، پس از چندي از بالاي در، دويست دينار به او داد و خواهش كرد برود و فرمود لازم نيست صدقه بدهي. چون حضرت آمد از ايشان پرسيدند: پول را از بالاي در داديد و خواهش نموديد كه برود تا او را نبينيد فرمود: مي خواستم ذلت سؤال را در صورت او نبينم، آيا نشنيده ايد كه رسول اكرم فرموده است:( صدقة پنهاني معادل هفتاد حج است، و گناه آشكار موجب خذلان، و گناه پنهاني را خداوند مي آمرزد؟) آنچه نوشته شد نمونه اي از فضايل حضرت رضا (ع) بود.
امام رضا عليه السلام و خبر از غيب
محمد بن داود ميگويد: من و برادرم نزد حضرت رضا عليه السلام بوديم که شخصی وارد شد و گفت: عموی شما محمد بن جعفر بيمار شده است. به همراه امام به آنجا رفتيم. ديديم که محمد بن جعفر در بستر است و اسحاق بن جعفر و جماعتی از آل ابي طالب گريه می کنند.
حضرت رضا عليه السلام کنار سر محمد بن جعفر نشست و نگاهی به او انداخت و سپس تبسم کرد. کسانی که در مجلس بودند از خنده امام دلخور شدند و بعضی گفتند: امام از روی شماتت و سرزنش به عمویش چنين کرد.
امام برخاست و بيرون رفت. من گفتم: فدايت شوم، وقتی شما تبسم کرديد بعضی از حاضرين کلمات ناپسندی درباره شما گفتند. علت خنده شما چه بود؟
امام فرمود: من تعجب کردم از گريه اسحاق. به خدا قسم، اسحاق قبل از محمد خواهد مرد و محمد برای او خواهد گريست.
آری، همان شد که امام فرمود؛ محمد بن جعفر مداوا شد و اسحاق بن جعفر پس از چندی وفات کرد
مهماني و آداب آن
شبى حضرت رضا(ع) مهمانى داشتند كه يك مرتبه چراغ تغييرى كرد- و احتياج به اصلاح داشت- مهمان، دست خود را دراز كرد تا چراغ را درست كند. حضرت رضا(ع) دست او را كنار زدند و خودشان به اصلاح چراغ پرداختند و فرمودند: «ما قومى هستيم كه مهمانهايمان را به كارى وا نمىداريم» احترام مهمان، بيش از اين است كه به خدمت صاحبخانه بپردازد.
حقوق كارگر
سليمان جعفرى مىگويد:... من با حضرت رضا(ع) وارد منزلشان شديم، حضرت ديدند غلامانشان مشغول گلكارى هستند و كارگر سياه چهرهاى هم با آنها مشغول كار است.
حضرت فرمود، اين كيست با شما؟ غلامان گفتند او را آوردهايم به ما كمك كند و چيزى هم به او بدهيم.
حضرت فرمود، آيا مزد او را معين كردهايد؟ گفتند نه، ما هر چه به او بدهيم راضى است.
حضرت بسيار خشمگين شدند به طورى كه مىخواستند غلامان خود را با تازيانه ادب كنند، من پيش رفته گفتم، فدايتان شوم چرا ناراحت شديد؟! حضرت فرمود: آخر من چندين بار آنها را از مانند اين كار منع كردهام كه به هيچ كس كارى ندهند مگر مزد و اجرت او را تعيين كنند.- اى سليمان- بدان اگر كارگرى براى تو كارى كرد بدون تعيين اجرت غالبا چنين است- اگر سه برابر اجرتش را هم به او بدهى باز گمان مىكند. كم دادهاى و اگر مزد او را تعيين كردى، اگر همان مقدار هم بدهى ترا سپاسگزار است و اگر يك ذره اضافه كنى آنرا بحساب مىآورد و مىفهمد كه به او زيادى هم دادهاى.
تواضع در كمك كردن ديگران
يك بار حضرت امام رضا(ع) وارد حمام عمومى شدند. يكى از كسانى كه داخل حمام بود و حضرتش را نمىشناخت از حضرت خواست كه او را دلاكى كند. حضرت با تمام جلالتى كه داشتند شروع كردند به كيسه كشيدن آن شخص.
هنوز چيزى نگذشته بود كه افرادى كه در حمام رفت و آمد داشتند، حضرت را شناختند و به آن شخص معرفى كردند آن مرد شروع كرد به عذرخواهى، ولى حضرت بدون اينكه از كار خودشان دست بردارند، جملاتى براى رفع ناراحتى او فرمودند و همانگونه كه دلاكى مىكردند با كلام نرم و ملايم قلب او را آرامش بخشيدند.
تقوي ملاك برتري
يكى از اهالى بلخ مىگويد: من در سفر حضرت رضا(ص) به خراسان همراه بودم، يك روز وقتى سفرهاى براى حضرت انداختند آن حضرت تمام خدمتگزاران اعم از سياه و غير سياه را بر سر آن سفره جمع كرد. من عرض كردم فدايت شوم خوب است براى آنها سفره ديگرى قرار دهيد! حضرت فرمود، آرام باش كه خداى همه ما يكى است، مادر همه ما و پدر همه ما يكى است و پاداش هم به عمل است. هر كس عملش بهتر است نزد خداوند مقربتر است هر چند بنده يا سودانى سياه باشد.
اسراف و تبذير
ياسر خادم مىگويد: روزى غلامان حضرت ميوهاى خوردند و آن را به پايان نرسانده به دور انداختند. حضرت رضا(ع) به آنها فرمود: سبحان الله اگر شما از همين ميوه نيم خورده بىنياز هستيد- بدانيد- افرادى هستند كه به آن محتاجاند، آن را به افرادى كه احتياج دارند برسانيد.
يسعبن حمزه مىگويد: من در مجلسى با حضرت رضا(ص) مشغول صحبت بودم و عده زيادى هم براى پرسش از مسائل حلال و حرام جمع شده بودند كه مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و سلام كرد و عرضه داشت من دوستى از دوستداران شما و اجداد شما هستم و از حج مىآيم، زاد و توشهام گم شده اگر ممكن است كمكى بفرمائيد كه من به شهرم برسم كه اين نعمتى است بر من از جانب خداى تعالى، پس چون به شهرم رسيدم آنرا از جانب شما صدقه مىدهم چون من احتياجى به صدقه ندارم.
حضرت فرمود: بنشين، خدا ترا رحمت كند. حضرت رو كردند به مردم و با آنها سخن گفتند تا وقتى كه متفرق شدند
و فقط آن مرد و من و سليمان جعفرى و خيثمه باقى مانديم. حضرت فرمود، اجازه مىدهيد من به داخل منزل بروم؟
بلند شدند و داخل رفتند و بعد از لحظاتى آمدند پشت در و دست مبارك خود را از بالاى در خارج كردند و فرمودند: كجاست آن مرد خراسانى؟ آن مرد گفت: بله اينجا هستم. حضرت فرمود: اين دويست دينار را بگير و كار خود را انجام بده و به آن متبرك شو و از طرف من هم لازم نيست صدقه دهى، بيرون برو كه من ترا نبينم و تو مرا نبينى. آن مرد خارج شد. وقتى حضرت آمدند، سليمان گفت فدايت شوم شما كه عطاى وافر و زيادى به اين مرد فرموديد چرا روى نازنين خود را از او پوشانديد؟ حضرت فرمود، تا مبادا ذلت سؤال را در چهرهاش ببينم. آيا مگر نشيندهاى كه رسول خدا(ص) فرمود: هر كس حسنه و كار نيك خود را مستور بدارد، برابر است با هفتاد حج و هر كس سيئه و كار زشت خود را آشكار كند خوار مىشود و هر كس زشتى خود را بپوشاند و عمل خلافش را در پنهان انجام دهد بخشيده خواهد شد؟!
اطعام مساكين
معمربن خلاد مىگويد: وقتى حضرت رضا(ص) مىخواستند غذا بخورند يك كاسه بزرگى را كنار سفره مىگذاشتند و از بهترين غذاها، از هر كدام مقدارى، در آن كاسه مىريختند و مىفرمودند آنرا به مساكين بدهند. سپس اين آيه مباركه را قرائت مىفرمودند: فلا اقتحم العقبة - سوره بلد آيه 11 - «پس انسان. آن گردنههاى سخت را نتواند پيمود» و بعد مىفرمود، چون خداوند مىدانست كه براى هر انسانى، آزاد كردن بنده، مقدور نيست راهى براى رسيدن به بهشت قرار داد با اطعام طعام.
عبادت هاي سنگين و ختم قرآن و سجده هاي طولاني
برادر دعبل مىگويد: حضرت رضا(ص) پيراهنى از خز سبز رنگ و انگشترى از عقيق به برادرم «دعبل» عنايت كردند و فرمودند، اى دعبل برو «قم» كه در آنجا فايده خواهى برد، و فرمود: اين پيراهن را محافظت كن زيرا كه من در اين پيراهن در هزار شب، هر شب هزار ركعت نماز خواندهام و در آن هزار بار قرآن را از ابتدا تا انتها ختم كردهام.
صولى مىگويد: از جدهام پرسيدند كه درباره رفتار حضرت رضا(ع) سخنى بگويد. جده من كه زنى بسيار عاقل و سخاوتمند بود گفت: حضرت رضا(ع) كه هميشه نمازش را در اول وقت مىخواند وقتى نماز صبحش تمام مىشد به سجده ميرفت و سر مبارك خود را بر نمىداشت تابالا آمدن آفتاب. و آن حضرت در اين مدت به ذكر خداى تعالى
مشغول بود.
چندين حكمت رضوى
1 ـ مِن اَخلاقِ الاَنبياء التَّنّظُّف
نظافت موجب پاكي جسم است نظافت مايه آرام جان است
امام هششتمين فرمود با خلق نظافت شيوه پيغمبران است
2ـ صاحِبُ النّعمَةِ يَجِبُ ان يُوَسِّعَ عَلى عِيالِهِ
توانگر را بود واجب كه بخشد زن و فرزند را از مال دنيا
دهد وسعت به امر زندگاني به شكر نعمت حي توانا
3ـ مَن لَم يَشكُرِ المُنعِمَ مِن المَخلوقين لَم يَشكُر اللهَ عزّوجلّ
شـنيده ام كه علـى بن موسـى كاظم
خديو طوس، بفـرمـود نكته اى زيبـا
كسى كه نيكويى خلق را نداشت سپاس
نكـرده است سپـاس خداى بـى همتـا
4 ـ الايمانُ اداءُ الفرائضِ و اجتِنابُ المَحارِم
فرمود رضـا امام هشتم:
انجام فرائـض است ايمان
دورى ز محرّمات و زشتى
پرهيز ز ناصواب و عصيان
5ـ لَم يَخُنكَ الاَمين، وَ لكِن ائتَمَنتَ الخائِنَ
كسى كه بيـم ندارد ز كردگار عليم
وِرا به خدمت خلق خدا مكن تعيين
امين نكرده خيانت، تو از ره غفلت
امين شمـرده خيـانت شعار بدآيين
6ـ الصَّمتُ بابٌ مِن ابوابِ الحِكمة
زبـان تو گـر تحـت فرمان نباشد
خموشـى گزيـن، تا نيفتى به ذلـّت
على بن موسـى الرضا راست پندى :
سكوت است بابـى ز ابواب حكمت
7 ـ الاَخُ الاَكبرُ بِمنزِلةِ الاَب
برادر چو دانا و شد و آزموده
وِرا با پـدر مـى شمارش برابر
بگفتـا امـام بحق، نور مطلق
به جاى پـدر هست، مهتر برادر
8- صديقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّه جَهلُهُ
بــه نزديـك نـادان بـوَد تـار گيتى
ز دانـش بكـن گـيتـى تـار روشـن
بفرمود فرزنـد موسـى بـن جعفـر:
تو را عقل يار است و جهل است دشمن
9 ـ التَّوَدُّدُ الى النّاسِ نِصْفُ العَقلِ
هميشـه در پـى تيـمـار بينـوايان باش كمك به خلق، ز كردار خـالق احـد است
امام راست در اين رهگذر، كلامى نغـز: كه در معاشرت خلق، نيمى از خرد است
10ـ التَوَكُلُ اَن لاتَخافَ اَحداً اِلاّ اللهَ
بزن بـر لطـف حق دست توكل كـه لطف ايـزدى باشد تو را بس
توكـل آن بـوَد كـاندر دو عالم به غير حق نـترسى از دگر كس
11 ـ اَفْضَلُ ما توصَلُ به الرَّحِمِ كفُّ الاَذى عَنْها
فرمـود رضـا ولـى ّ مـطـلق گنجينـه علم و فضل و احسـان
بهتر صلـه رحـم به گيتى است خـوددارى از گـزنـد ايشـان
12ـ اَحسَنُ النّاسِ مَعاشاً مَن حَسُنَ معاشُ غيرِهِ فى معاشِه
بهتـرين رهـرو به راه زندگـى است آن كه همچـون شمع روشنگـر بـوَد
مردمـان در پرتـوش راحـت زينـد زندگـى در خـدمتش بـهتـر بــ وَد
13 ـ العَقلُ حِباءٌ مِنَ اللهِ و الادَبُ كُلْفَة
رضـا سبـط پاك رسـول امين كه نتـوان سـر از خدمتش تافتن
بگفتا: خرد بخشش ايـزدى است ادب را به كوشش تـوان يافـتن
14 ـ لَيسَ لِبَخيلٍ راحةٌ و لا لِحَسودٍ لَذّةٌ
بخل رنج است و حسادت محنت است از ولـى ّ آمـوز درس عبـرتـــى
راحتـى در بخــ ل نتـوان يـافـتن در حسـد هـرگـز نيـابـى لذّتــ ى
15ـ مَا الْتَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ اِلاّ نُصِرَ اَعظَمُهُما عَفواً
عفـو و آييـن بزرگـــان باشـــد بـخشش آييـنـه دورانـديـش اسـت
دو گـروهـى كه به جنگنـد و ستيـز نصرت آن راست كه عفوش بيش است
نيايش هاى حضرت رضا عليه السلام
)مناجات با خدا(
بارالها!
در پيشگاه تو ايستاده ام،
و دستهايم را بسوى تو بلند كرده ام،
آگاهم كه در بندگى ات كوتاهى نموده و در فرمانبرى ات سستى كرده ام،
اگر راه حيا را مى پيمودم از خواستن و دعا كردن مى ترسيدم...
ولى … پروردگارم!
آن گاه كه شنيدم گناهكاران را به درگاهت فرا مى خوانى ،
و آنان را به بخشش نيكو و ثواب وعده مى دهى ،
... براى پيروى ندايت آمدم،
و به مهربانى هاى مهربانترين مهربانان پناه آوردم.
و به وسيله پيامبرت كه او را بر اهل طاعتت برترى داده، و اجابت و شفاعت را به او بخشيدى ،
و به وسيله برترين زن،
و به فرزندانش، كه پيشوايان و جانشينان اويند،
و به تمامى فرشتگانى كه به وسيله اينان به تو روى مى كنند، و در شفاعت نزد تو، آنان را كه خاصان درگاه تواند، وسيله قرار مى دهند، به تو روى مى آورم.
...
پس بر ايشان درود فرست،
و مرا از دلهره ملاقاتت درامان دار،
و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،پيشاپيش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و ديدن تو مى شود قرار دادم
اگر با اين همه، خواسته ام را رد كنى ، اميدهايم به تو به يأس مبدّل مى گردد،
همچون مالكى كه از بنده خود گناهانى ديده و او را از درگاهش رانده،
و آقايى كه از بنده اش عيوبى ديده و از جوابش سر باز مى زند.
واى بر من اگر رحمت گسترده ات مرا فرانگيرد،
اگر مرا از درگاهت برانى ، پس به درگاه چه كسى روى كنم؟
اما... اگر براى دعايم درهاى قبول را گشوده، و مرا از رساندن به آرزوهايم شادمان گردانى ، چونان مالكى هستى كه لطف و بخششى را آغاز كرده، و دوست دارد آن را به انجام رساند، و مولايى را مانى كه لغزش بنده اش را ناديده انگاشته و به او رحم كرده است.
در اين حالت نمى دانم كدام نعمتت را شكرگزارم؟
... آيا آن هنگام كه به فضل و بخششت از من خشنود شده، و گذشته هايم را بر من مى بخشايى ؟
... يا آن گاه كه با آغاز كردن كرم و احسان بر عفو و بخششت مى افزايى ؟
پروردگارا!
خواسته ام در اين جايگاه، يعنى جايگاه بنده فقير نااميد، آن است كه...
گناهان گذشته ام را بيامرزى ،
و در باقيمانده عمرم مرا از گناه بازدارى ،
و پدر و مادرم را كه دور از خانه و خانواده و غريبانه در زير خاكها خفته اند، ببخشى .
...تنهايى شان را با انوار احسانت از بين ببر،
و وحشتشان را با نشانه هاى بخششت به انس بدل كن،
و به نيكوكارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،
و به گناهكارشان مغفرت و رحمت عطا كن،
... تا به لطف و مرحمتت ازخطرات قيامت درامان باشند،
به رحمتت در بهشت ساكنشان گردان،
و بين من و آنان در آن نعمت گسترده شناسايى برقرار كن،
تا مشمول شادمانى گذشته وآينده شويم.
آقايم!
اگر در كارهايم چيزى سراغ دارى كه مقامشان را بالا مى برد و بر اكرامشان مى افزايد، آن را در نامه اعمالشان قرار ده،
و مرا در رحمت با آنان شريك كن،
و آنان را مشمول رحمتت بگردان، همچنان كه مرا در كودكى تربيت كردند.
* * * *
)دعاى ايشان بعد از نمازهاى واجب(
از آن حضرت روايت شده است كه فرمود: براى روزى خواستن، بعد از هر نماز بگو:
اى كسى كه نيازهاى نيازمندان در اختيار اوست!
اى كسى كه براى هر درخواست كننده اى گوشى شنوا و پاسخى آماده، و براى هر خاموشى ، آگاهى درونى و فراگير دارى !
از تو مى خواهم ... به حقّ وعده هاى راستت و نعمتهاى ارزشمندت وبخشايش گسترده ات و چيرگى درهم شكننده ات و پادشاهى جاودانه ات وگفتارهاى رسايت.
اى كسى كه فرمانبرى فرمانبران او را سودى ندهد،
و گناه گناهكاران به او ضرر نرساند،
بر محمّد و خاندانش درود فرست
و مرا روزى عطا فرما،
و در آنچه مرا روزى مى دهى از بخششت،عافيت روزى عنايت كن، به بخشايشى كه دارى اى مهرورزترين بخششگران!
تفسير امام رضا (ع) از قرآن کريم (سوره يس)
در سخنانی که از امام رضا عليهالسلام بازگفتهاند، اشارات فراوانی به آيات شريف قرآن رفته است. بسياری از اين روايات گويای جايگاه بلند اين کتاب آسمانی است و در شمار فراوانی از آنها نيز با بيان شيوای امام، رازی از هزاران رمز و راز قرآنی گشوده شده است.
ما در اين جا از ميان اين روايات پرشمار، گوهرهايی ناب را برگرفتهايم، و آنها را به ترتيب سورههای قرآنی تقديم شما بازديدکنندگان پايگاه امام رضا عليهالسلام میکنيم.
جايگاه قرآن
1 - ريّان بن صلت گويد: از امام رضا(ع) در بارهی قرآن پرسيدم،فرمود:
قرآن سخن خداست؛
از آن فراتر نرويد
و راه رستگارى را در چيزى جز آن مجوييد
كه گمراه میشويد.
(التوحيد)
2 - ابوحيّون از امام رضا(ع) نقل میكند كه فرمود:
هر كس آيات متشابه قرآن را به محكمات بازگرداند،
راه راست را يافته است
... در روايات ما نيز همچون قرآن، محكم و متشابه هست،
تنها به متشابهات چنگ مزنيد
و آنها را به محكمات برگردانيد
و گرنه راه را گم میكنيد.
(عيون الاخبار)
3 - پدر محمد بن موسى رازى گويد: امام رضا(ع) روزى از قرآن ياد كرد و شيوهی استدلال و چگونگى بيان آيات و معجزات نظم قرآنى را بااهميّت شمرد و فرمود:
قرآن ريسمان محكم خداوند
و رشتهی استوار او
و راه درستى است كه به بهشت میانجامد
و از دوزخ رهايى میبخشد
.. و از آن جا كه براى زمانى خاص پديد نيامده است،
در گذر روزگاران كهنه نمیشود
و به خواندنِ فراوان، برآيند خود را از دست نمیدهد،
بلكه حجّت و برهان همهی نسلها است..
باطل را به پس و پيش آن راهى نيست
و فرستادهاى از جانب خداى دانا و ستوده است.
(عيون الاخبار)
سورهی آل عمران
آيهی 18
شَهِدالله انّه لا اِلهَ اِلاّ هو و الملئكة و اُولُواالعِلمِ قائما بالقِسط
مرزبان قمی از امام رضا(ع) در بارهی اين آيه پرسيد:
خدا كه همواره به عدل قيام دارد، گواهى میدهد كه جز او معبودى نيست، و فرشتگان و دانشوران نيز همين شهادت را میدهند...
فرمود: مقصود امام است.
آيهی 125
هذا يُمدِدكم ربّكم بخمسَة آلاف منَ المَلئكة مسوّمين
اسماعيل بن همّام گويد: امام رضا(ع) در بارهی واژهی (مسوّمين) فرمود:
منظور آن دستارها و عمامههايى است
كه پيامبر(ص) بر سر میگذاشت
و دو سوى آن را روى سينه و پشت خود میانداخت.
آيهی 163
هُم درَجات عندَاللهِ
اسماعيل بن همّام گويد: امام رضا(ع) اين آيه را ياد كرد كه میفرمايد:
... ايشان را نزد خداوند درجاتى است...
و فرمود:درجه،فاصلهی ميان زمين و آسمان است.
آيهی 200
يا ايّها الّذينَ آمَنُوا اصبِروا و صابِروا و رابِطوا
حسين بن خالد گويد: امام رضا(ع) اين سخن خداى متعال را كه میفرمايد:
... اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صبر كنيد و ايستادگى ورزيد و مرزها را پاسدارى كنيد...
چنين تفسير فرمود:
در روز رستاخيز،منادى بانگ برمیدارد كهصابران كجايند؟
... گروهى از مردم برمیخيزند.سپس فرياد میزند:متصبّران كجايند؟
... آن هنگام نيز گروهى ديگر میايستند.
حسين می پرسد: فدايت شوم! اينان كيستند؟فرمود:صابران كه بر انجام واجبات شكيبايى میكنند
و متصبّران كه از گناهان میپرهيزند.
سورهی نساء
آيهی 31
اِن تَجتنِبوا كَبائرَ ما تُنهَون عنهُ نُكفّر عنكم سَيّئاتِكم..
عباس بن هلال گويد: امام رضا(ع) اين آيه را تفسير میكرد كه
...اگر از گناهان بزرگى كه از آنها نهى شدهايد دورى گزينيد، بدیهاى شما را از شما میزداييم
و گناهان بزرگ را چنين برشمرد:
بتپرستى،
ميگسارى،
آدمكشى،
آزار دادن پدر و مادر،
اتهام زدن به زنان پاكدامن،
گريز از جنگ،
و خوردن مال يتيم.
آيهی 31
اِن تَجتنِبوا كَبائرَ ما تُنهَون عنهُ نُكفّر عنكم سَيّئاتِكم..
محمد بن فُضيل میگويد كه امام رضا(ع) در بارهی اين آيه فرمود:
هر كس از گناهانى كه خدا بدانها وعدهی آتش داده است، بپرهيزد،
اگر مؤمن باشد
خدا بدیهاى او را از وى میزدايد
سورهی مائده
آيهی 33
انّما جزآء الّذين يُحاربون الله و رسوله وَ يَسعَون في الارضِ فساداً اَن يُقَتّلوا اَو يُصلّبوا او تُقَطّع ايديهم و ارجُلُهم مِن خِلاف او يُنفوا مِن الارض.
ابو اسحاق مدائنى گويد نزد امام رضا(ع) بودم كه فردى آمد و گفت: قربانت شوم! خداوند متعال میفرمايد:
سزاى كسانى كه با خدا و پيامبر او میجنگند و در زمين به فساد میكوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند... معنى اين سخن چيست؟
امام فرمود:
خدا چن
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: سه شنبه 3 اسفند 1398برچسب:امام رضا عليه السلام,
ارسال توسط حسام الدین نجفی اکردی
آخرین مطالب